دختری از بندر – ادای احترام رسانه آناژورنال به دختران بندرعباس در روز دختر

ادای احترام رسانه آناژورنال به دختران بندرعباس در روز دختر؛ نگاهی فرهنگی و انسانی به هویت زنانه جنوب ایران با روایت «دختری از بندر».

دختری از بندر - ادای احترام رسانه آناژورنال به دختران بندرعباس در روز دختر
دختری از بندر - ادای احترام رسانه آناژورنال به دختران بندرعباس در روز دختر
کانال تلگرام آناژورنال

به نشانه‌ای از احترام، تیم رسانه تحلیلی خبری آناژورنال برای دختران بندرعباس، شعری منتشر می‌کند؛ سروده‌ای از علی عطایی، در ستایش روشنایی، صبوری و عشق در دل زنان سرزمین جنوب.

شعر: دختری از بندر سروده علی عطایی

دختر، تویی نخلِ فروزانِ ساحل
در دل تپش هست و در چشمِ حاصل

از آتش شب، بندر افتاد در دود
اما سحر شد ز لبخند تو بود

با دست گرمت، غبار از دل افتاد
لبخند تو موجی‌ست کز ساحل افتاد

در چشم تو، روشنی چون چراغ است
در شب، نگاهت امیدی براق است

چادرت آرام، پر از بوی ساحل
چون موج می‌رقصد، میانِ نسایل

از خاکِ داغ، گلِ امید رویید
با گام تو، زخمِ بندر فرو چید

دختر، تویی آفتابِ آینده
با عشق تو، راه پیدا کند ده

روایتی از دل بندرعباس

امروز، روز دختر است

روزی که قرار بود صدای خنده‌هامان با موج‌های خلیج یکی شود؛ روزی که همه دختران باید احساس خاص بودن کنند، در آغوش گرم خانواده، با عشق پدر، نگاه مهربان مادر، و دستان حامی برادر…

اما امسال، روز دختر برای من، دختری از دل بندرعباس، رنگ دیگری داشت.

آسمان بندر خاکستری بود. کوچه‌های همیشه پرهیاهو، ساکت‌ترین تصویر شهرم شده بودند. انگار همه خواب بودند… یا شاید فقط من بیدار بودم. بیدار از یک کابوس همیشگی.

امسال، روز دختر برایم یادآور نبودن کسی‌ست که همیشه دلیل نفس کشیدنم بود…
پدر مهربانم، سایه‌ام، تکیه‌گاهم.
دیگر لبخند گرم و دلنشینش نیست. دیگر دستی که با نوازشش آرامم می‌کرد، بر سرم کشیده نمی‌شود.
قلبم انگار تکه‌ای از خودش را برای همیشه جا گذاشته…

اما در دل همین داغ و دلتنگی، نیرویی هست که نمی‌گذارد زمین بخورم.
قدرتی که از دل درد می‌جوشد، مثل خورشیدی که حتی پشت ابر هم خاموش نمی‌شود.

ما دختران بندر، در دل گرما و سختی بزرگ شده‌ایم. آموخته‌ایم حتی وقتی بغض گلویمان را می‌فشارد، باز هم لبخند بزنیم.
چون بندر به ما آموخته که بعد از هر طوفانی، دریا آرام می‌گیرد.

آری، هیچ‌چیز جای پدرم را پر نمی‌کند.
اما هنوز مادرم هست؛ لبخندش نوری‌ست در تاریکی.
و هنوز خاطرات پدرم هست، همانند نسیم صبحگاهی بر پوست دلتنگی‌هایم.

شاید روز دختر برای من پر از دلتنگی باشد
اما همین که هنوز می‌توانم عشق را حس کنم، یعنی زندگی ادامه دارد.
و من، دختری از بندرعباس، بلند می‌شوم
با چشم‌هایی اشک‌بار، اما دلی پر از امید.

آناژورنال با افتخار این شعر و روایت را تقدیم می‌کند به تمامی دختران سرزمین آفتاب، به‌ویژه دلیر‌دختران بندرعباس؛ که در سکوت، طوفان را تاب می‌آورند، و با لبخندی کوچک، شهری را روشن می‌کنند.

تبلیغ در آناژورنال بنری
فاطمه زاده محمد کارشناس تولید محتوا حدودا 5 سال هست که در حوزه تولید محتوا فعالیت میکنم.